معنی فارسی adjustation
B1تنظیم، تغییراتی که در یک سیستم یا شیء به منظور بهبود کارایی یا انطباق ایجاد میشود.
The act of adjusting something to achieve a desired fit, appearance, or result.
- NOUN
example
معنی(example):
تنظیمات دستگاه عملکرد آن را بهبود بخشید.
مثال:
The adjustation of the settings improved the device's performance.
معنی(example):
پس از تنظیمات دقیق، کیفیت تصویر به طرز قابل توجهی بهتر شد.
مثال:
After careful adjustation, the image quality was significantly better.
معنی فارسی کلمه adjustation
:
تنظیم، تغییراتی که در یک سیستم یا شیء به منظور بهبود کارایی یا انطباق ایجاد میشود.