معنی فارسی adjustage

B1

تنظیم یا تطبیق چیزها برای رسیدن به عملکرد بهینه.

The act of adjusting or modifying something for better function.

example
معنی(example):

تنظیم تجهیزات برای عملکرد بهینه ضروری بود.

مثال:

The adjustage of the equipment was necessary for optimal performance.

معنی(example):

تنظیم صحیح می‌تواند کارایی کلی را افزایش دهد.

مثال:

Proper adjustage can enhance the overall efficiency.

معنی فارسی کلمه adjustage

: معنی adjustage به فارسی

تنظیم یا تطبیق چیزها برای رسیدن به عملکرد بهینه.