معنی فارسی adnescent

B1

چسبیدن یا اتصال به یک سطح یا چیز دیگر.

Adherent to another surface; sticking closely.

example
معنی(example):

گیاه به سطح سنگ بچسبیده بود.

مثال:

The plant was adnescent to the surface of the rock.

معنی(example):

این لایه‌های خاک به دلیل رطوبت به هم چسبیده‌اند.

مثال:

These layers of soil are adnescent due to moisture.

معنی فارسی کلمه adnescent

: معنی adnescent به فارسی

چسبیدن یا اتصال به یک سطح یا چیز دیگر.