معنی فارسی adolesced
B2به بلوغ رسیدن، اشاره به دورهای در زندگی که فرد در حال بزرگ شدن است.
Having undergone the process of growing into adulthood.
- VERB
example
معنی(example):
او در یک شهر کوچک به بلوغ رسید قبل از اینکه به شهر منتقل شود.
مثال:
She adolesced in a small town before moving to the city.
معنی(example):
تأثیرات زیادی شخصیت او را در سالهایی که به بلوغ رسید شکل داد.
مثال:
Many influences shaped his character during the years he adolesced.
معنی فارسی کلمه adolesced
:
به بلوغ رسیدن، اشاره به دورهای در زندگی که فرد در حال بزرگ شدن است.