معنی فارسی afaced

B1

احساس روبه‌رو شدن، در موقعیت‌هایی که فرد با واقعیت‌ها یا احساسات خود مواجه می‌شود.

To have confronted or dealt with a situation or emotion.

example
معنی(example):

او پس از بیان نظراتش در جلسه احساس کرد که روبه‌رو شده است.

مثال:

She felt afaced after speaking her mind in the meeting.

معنی(example):

احساس روبه‌رو شدن می‌تواند اغلب به رشد شخصی منجر شود.

مثال:

Feeling afaced can often lead to personal growth.

معنی فارسی کلمه afaced

: معنی afaced به فارسی

احساس روبه‌رو شدن، در موقعیت‌هایی که فرد با واقعیت‌ها یا احساسات خود مواجه می‌شود.