معنی فارسی afficionado

B2

علاقه‌مند به یک فعالیت یا موضوع خاص به طوری که به آن توجه ویژه و دانش عمیق دارد.

A person who is very knowledgeable and enthusiastic about an activity, subject, or pastime.

example
معنی(example):

او علاقه‌مند به موسیقی کلاسیک است.

مثال:

She is an afficionado of classical music.

معنی(example):

او به عنوان یک علاقه‌مند، رکوردهای وینیل نایاب جمع‌آوری می‌کند.

مثال:

As an afficionado, he collects rare vinyl records.

معنی فارسی کلمه afficionado

: معنی afficionado به فارسی

علاقه‌مند به یک فعالیت یا موضوع خاص به طوری که به آن توجه ویژه و دانش عمیق دارد.