معنی فارسی affrightedly
B1با ترس و وحشت، به طور غیرمنتظرهای تحت تأثیر قرار گرفتن.
In a frightened manner; showing fear.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با ترس به اطراف نگاه کرد وقتی صدای عجیبی شنید.
مثال:
She affrightedly looked around when she heard a strange noise.
معنی(example):
چشمان او با ترس به صدای انفجار ناگهانی باز شد.
مثال:
His eyes opened affrightedly at the sudden loud bang.
معنی فارسی کلمه affrightedly
:
با ترس و وحشت، به طور غیرمنتظرهای تحت تأثیر قرار گرفتن.