معنی فارسی albified

B1

به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی سفید شده است.

Made white.

example
معنی(example):

نسخه آلبیفیکیشن شده اثر هنری بسیار متفاوت به نظر می‌رسید.

مثال:

The albified version of the artwork looked very different.

معنی(example):

پس از آلبیفیکیشن، پارچه ظاهری جدید به خود گرفت.

مثال:

After it was albified, the fabric gained a new look.

معنی فارسی کلمه albified

: معنی albified به فارسی

به حالتی اشاره دارد که در آن چیزی سفید شده است.