معنی فارسی albumenized
B2بیانگر حالتی که سفیده تخممرغ بهبود یافته و تغییر کرده است.
Having been treated or enhanced with albumen, typically referring to egg whites.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کرم یخ زده آلبومنیز شده دارای کیفیتی سبک و هوایی بود.
مثال:
The albumenized frosting had a light and airy quality.
معنی(example):
آنها از سفیدههای تخم مرغ آلبومنیز شده برای به دست آوردن آن بافت عالی استفاده کردند.
مثال:
They used albumenized egg whites to achieve that perfect texture.
معنی فارسی کلمه albumenized
:
بیانگر حالتی که سفیده تخممرغ بهبود یافته و تغییر کرده است.