معنی فارسی alimented
B1تغذیه شده یا به غذایی تهیه شده در شرایط خاص اشاره دارد.
Fed or provided with nourishment.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
گل با خاک غنی برای رشد بهینه تغذیه شد.
مثال:
The plant was alimented with rich soil for optimal growth.
معنی(example):
او جدول زمانی را با حقایق تاریخی تغذیه کرد.
مثال:
He alimented the timeline with historical facts.
معنی فارسی کلمه alimented
:
تغذیه شده یا به غذایی تهیه شده در شرایط خاص اشاره دارد.