معنی فارسی alimenting
B1عمل تغذیه دادن یا فراهم کردن غذا.
The act of feeding or nourishing.
- VERB
example
معنی(example):
او در حال تغذیه کردن بچه گربهها با شیر مخصوص است.
مثال:
She is alimenting the kittens with special milk.
معنی(example):
او در حال تغذیه ذهنش با ایدههای جدید از طریق مطالعه است.
مثال:
He is alimenting his mind with new ideas by reading.
معنی فارسی کلمه alimenting
:
عمل تغذیه دادن یا فراهم کردن غذا.