معنی فارسی ambassadorship

B2

سمت یا مقام یک سفیر، نمایندگی یک کشور در کشور دیگر.

The position or office of an ambassador.

example
معنی(example):

او به سمت نمایندگی در فرانسه منصوب شد.

مثال:

He was appointed to the ambassadorship in France.

معنی(example):

نمایندگی نیاز به مهارت‌های دیپلماتیک زیادی دارد.

مثال:

The ambassadorship requires a lot of diplomatic skills.

معنی فارسی کلمه ambassadorship

: معنی ambassadorship به فارسی

سمت یا مقام یک سفیر، نمایندگی یک کشور در کشور دیگر.