معنی فارسی ambassiate

B1

به عنوان سفیر خدمت کردن، نمایندگی کردن.

To act as an ambassador or represent a country diplomatically.

example
معنی(example):

او به عنوان نماینده کشورش در مذاکرات منصوب شد.

مثال:

He was ambassiated to represent his country in talks.

معنی(example):

نقش سفیر را ایفا کردن به معنای نمایندگی می‌باشد.

مثال:

To ambassiate is to serve as an ambassador.

معنی فارسی کلمه ambassiate

: معنی ambassiate به فارسی

به عنوان سفیر خدمت کردن، نمایندگی کردن.