معنی فارسی ambiency

B1

جو یا حال و هوای یک مکان.

The atmosphere or mood of a particular environment.

example
معنی(example):

فضای اتاق فضایی آرام ایجاد کرد.

مثال:

The ambiency of the room created a calm atmosphere.

معنی(example):

او نورها را تنظیم کرد تا فضاسازی را بهبود بخشد.

مثال:

She adjusted the lights to enhance the ambiency.

معنی فارسی کلمه ambiency

: معنی ambiency به فارسی

جو یا حال و هوای یک مکان.