معنی فارسی ampulated
B1آمپولهشده به حالتی اطلاق میشود که در آن یک قسمت از بدن به طور کامل یا جزئی قطع شده باشد.
Describing a body part that has been amputated.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پزشک توضیح داد که اندام آمپولهشده به درمان نیاز دارد.
مثال:
The doctor explained that the ampulated limb would need rehabilitation.
معنی(example):
ساختار آمپولهشده میتواند به مشکلات پزشکی مختلفی منجر شود.
مثال:
An ampulated structure can lead to various medical complications.
معنی فارسی کلمه ampulated
:
آمپولهشده به حالتی اطلاق میشود که در آن یک قسمت از بدن به طور کامل یا جزئی قطع شده باشد.