معنی فارسی ancientest
B1قیدی که به اطلاعاتی اشاره میکند که قدیمیترین است.
Referring to something that is the oldest of its kind.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او قدیمیترین کتاب را در کتابخانه پیدا کرد.
مثال:
She found the ancientest book in the library.
معنی(example):
قدیمیترین خرابهها داستانهایی از هزاران سال پیش روایت میکنند.
مثال:
The ancientest ruins tell stories from thousands of years ago.
معنی فارسی کلمه ancientest
:
قیدی که به اطلاعاتی اشاره میکند که قدیمیترین است.