معنی فارسی anticentralist

B1

شخصی که به تمرکز قدرت در یک مرکز مخالفت می‌کند و از توزیع قدرت در نهادهای مختلف حمایت می‌کند.

A person who opposes the concentration of power in a central authority.

example
معنی(example):

یک ضد مرکزگرا به حکومت‌های غیرمتمرکز اعتقاد دارد.

مثال:

An anticentralist believes in decentralized governance.

معنی(example):

نظرات ضد مرکزگرایانه آن‌ها به یک حرکت سیاسی مهم منجر شد.

مثال:

Their anticentralist views led to a significant political movement.

معنی فارسی کلمه anticentralist

: معنی anticentralist به فارسی

شخصی که به تمرکز قدرت در یک مرکز مخالفت می‌کند و از توزیع قدرت در نهادهای مختلف حمایت می‌کند.