معنی فارسی anticephalalgic
B1دارویی که برای تسکین سردردها استفاده میشود.
A medication used to relieve headaches.
- NOUN
example
معنی(example):
او داروی ضد سردردی را برای تسکین سردردش مصرف کرد.
مثال:
He took an anticephalalgic medicine to relieve his headache.
معنی(example):
پزشک برای بیماران مبتلا به میگرن، داروی ضد سردردی را توصیه کرد.
مثال:
The doctor recommended an anticephalalgic for patients with migraines.
معنی فارسی کلمه anticephalalgic
:
دارویی که برای تسکین سردردها استفاده میشود.