معنی فارسی antidictionary
B1فرهنگ لغتی که تعاریف و مفاهیم را به صورت غیرمعمول بیان میکند.
A dictionary that presents unconventional definitions or meanings.
- NOUN
example
معنی(example):
او یک ضد فرهنگ لغت ایجاد کرد تا تعاریف سنتی را به چالش بکشد.
مثال:
He created an antidictionary to challenge traditional definitions.
معنی(example):
یک ضد فرهنگ لغت ممکن است معانی جایگزین برای کلمات رایج ارائه دهد.
مثال:
An antidictionary might offer alternative meanings for common words.
معنی فارسی کلمه antidictionary
:
فرهنگ لغتی که تعاریف و مفاهیم را به صورت غیرمعمول بیان میکند.