معنی فارسی antigrowth

B2

سیاست‌ها یا اقداماتی که به رشد اقتصادی آسیب می‌زنند یا آن را کاهش می‌دهند.

Policies or actions that inhibit or restrict economic growth.

example
معنی(example):

سیاست‌های ضد رشد به چالش‌های اقتصادی منجر شدند.

مثال:

The antigrowth policies led to economic challenges.

معنی(example):

آنها استدلال کردند که اقدامات ضد رشد برای پایداری ضروری هستند.

مثال:

They argued that antigrowth measures were necessary for sustainability.

معنی فارسی کلمه antigrowth

: معنی antigrowth به فارسی

سیاست‌ها یا اقداماتی که به رشد اقتصادی آسیب می‌زنند یا آن را کاهش می‌دهند.