معنی فارسی antiharmonist
B2ضد هارمونیک، کسی که اعتقاد دارد برخی از جنبههای موسیقی مانند عدم هماهنگی باید مورد انتقاد قرار گیرد و به سمت هارمونی گرایش دارد.
A person who opposes or criticizes harmonious elements, especially in a musical context.
- NOUN
example
معنی(example):
یک نیروی ضد هارمونیک اغلب به نقد استفاده از عدم هماهنگی در موسیقی میپردازد.
مثال:
An antiharmonist often critiques the use of dissonance in music.
معنی(example):
ضد هارمونیک معتقد است که هر نوت باید هارمونی ایجاد کند.
مثال:
The antiharmonist believes every note should create harmony.
معنی فارسی کلمه antiharmonist
:
ضد هارمونیک، کسی که اعتقاد دارد برخی از جنبههای موسیقی مانند عدم هماهنگی باید مورد انتقاد قرار گیرد و به سمت هارمونی گرایش دارد.