معنی فارسی antiministerially
B2به شیوهای مخالف با وزیری، شاهدمثال یا نظری که بر ضد سیاستهای وزارتی باشد.
In an anti-ministerial manner, often challenging authority or policies.
- ADVERB
example
معنی(example):
سیاست به صورت ضد وزیری به اجرا درآمد تا از هر گونه تضادی جلوگیری شود.
مثال:
The policy was implemented antiministerially to avoid any conflicts.
معنی(example):
او در طول بحث به طور ضد وزیری صحبت کرد و به مقام چالش کشید.
مثال:
She spoke antiministerially during the discussion, challenging the authority.
معنی فارسی کلمه antiministerially
:
به شیوهای مخالف با وزیری، شاهدمثال یا نظری که بر ضد سیاستهای وزارتی باشد.