معنی فارسی antimodernly

B1

به شیوه‌ای که با نظرات و ارزش‌های مدرن مخالف است.

In a manner that is opposed to modern ideas or trends.

example
معنی(example):

او به‌طور ضدمدرن لباس می‌پوشید و لباس‌های قدیمی را به سبک‌های معاصر ترجیح می‌داد.

مثال:

He dressed antimodernly, favoring vintage clothing over contemporary styles.

معنی(example):

آنها به‌طور ضدمدرن زندگی می‌کردند و تصمیم داشتند به روش‌های سنتی کشاورزی تکیه کنند.

مثال:

They lived antimodernly, choosing to rely on traditional methods of farming.

معنی فارسی کلمه antimodernly

: معنی antimodernly به فارسی

به شیوه‌ای که با نظرات و ارزش‌های مدرن مخالف است.