معنی فارسی antiparasitically

B1

به شیوه‌ای که با هدف مبارزه با انگل‌ها انجام می‌شود.

In a manner that fights against or prevents parasites.

example
معنی(example):

این رویکرد به‌طور ضد انگلی برای کنترل شیوع انجام شد.

مثال:

The approach was undertaken antiparasitically to control the outbreak.

معنی(example):

آنها منطقه را به‌طور ضد انگلی درمان کردند تا از عفونت‌های بیشتر جلوگیری شود.

مثال:

They treated the area antiparasitically to prevent further infections.

معنی فارسی کلمه antiparasitically

: معنی antiparasitically به فارسی

به شیوه‌ای که با هدف مبارزه با انگل‌ها انجام می‌شود.