معنی فارسی antipatriotically
B1به طور ضد وطنپرستانه، به شیوهای که با ملیت و میهنپرستی در تضاد باشد.
In a manner that opposed patriotism.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت ضد وطنپرستانه درباره سیاستهای کشورش صحبت کرد.
مثال:
She spoke antipatriotically about her country's policies.
معنی(example):
عملکرد او به صورت ضد وطنپرستانه توسط دولت مشاهده شد.
مثال:
His actions were viewed antipatriotically by the government.
معنی فارسی کلمه antipatriotically
:
به طور ضد وطنپرستانه، به شیوهای که با ملیت و میهنپرستی در تضاد باشد.