معنی فارسی antistate

B1

تفکری که به حکومت‌های مرکزی و کنترل‌های دولتی انتقاد می‌کند.

A philosophy that critiques centralized governments and state control.

example
معنی(example):

جنبش ضد دولت از آزادی‌های فردی حمایت می‌کند.

مثال:

The antistate movement advocates for individual freedoms.

معنی(example):

یک فلسفه ضد دولت به انتقاد از قدرت متمرکز می‌پردازد.

مثال:

An antistate philosophy critiques centralized authority.

معنی فارسی کلمه antistate

: معنی antistate به فارسی

تفکری که به حکومت‌های مرکزی و کنترل‌های دولتی انتقاد می‌کند.