معنی فارسی arborescence
B2فرایند یا حالت درختی شدن؛ حالت دستهای از شاخهها در یک گیاه.
The state of having a branching tree-like structure.
- NOUN
example
معنی(example):
درختی شدن گیاه بسیار جالب است.
مثال:
The arborescence of the plant is fascinating.
معنی(example):
او به مطالعه درختیشدن گونههای مختلف درختان پرداخت.
مثال:
He studied the arborescence of various tree species.
معنی فارسی کلمه arborescence
:
فرایند یا حالت درختی شدن؛ حالت دستهای از شاخهها در یک گیاه.