معنی فارسی arrayment
B1چیدمان، ترتیب یا نظم چیزها، به ویژه در زمینههای قانونی یا استدلالی.
The arrangement or order of items, especially in legal contexts.
- NOUN
example
معنی(example):
چیدمان شواهد برای پرونده بسیار مهم بود.
مثال:
The arrayment of the evidence was crucial for the case.
معنی(example):
در دادگاه، چیدمان شهود به دقت برنامهریزی شده بود.
مثال:
In court, the arrayment of witnesses was carefully planned.
معنی فارسی کلمه arrayment
:
چیدمان، ترتیب یا نظم چیزها، به ویژه در زمینههای قانونی یا استدلالی.