معنی فارسی arrestive
B2بازدارنده، چیزی که باعث جلوگیری یا محدودیت میشود.
Having the effect of stopping or hindering something.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
اقدامات بازدارندهای که توسط پلیس انجام شد مؤثر بود.
مثال:
The arrestive measures taken by the police were effective.
معنی(example):
آنها استراتژی های بازدارندهای برای کنترل وضعیت پیادهسازی کردند.
مثال:
They implemented arrestive strategies to control the situation.
معنی فارسی کلمه arrestive
:
بازدارنده، چیزی که باعث جلوگیری یا محدودیت میشود.