معنی فارسی assoiled

C1

از تمامی گناهان و مسئولیت‌ها تبرئه کردن.

Having been absolved from guilt or responsibility.

example
معنی(example):

تیم پس از تحقیقات از هر گونه ملامت پاک شد.

مثال:

The team was assoiled from any blame after the investigation.

معنی(example):

او پس از اینکه از رفتار خود عذرخواهی کرد، احساس پاکی کرد.

مثال:

He felt assoiled after he apologized for his behavior.

معنی فارسی کلمه assoiled

: معنی assoiled به فارسی

از تمامی گناهان و مسئولیت‌ها تبرئه کردن.