معنی فارسی attachedly
B1به شکلی که به چیزی متصل باشد.
In a manner that indicates connection or attachment.
- ADVERB
example
معنی(example):
فایلها بهطور پیوسته در ایمیل گنجانده شده بودند.
مثال:
The files were attachedly included in the email.
معنی(example):
او بهطور پیوسته صحبت کرد و ارتباطش با پروژه را نشان داد.
مثال:
He spoke attachedly, showing his connection to the project.
معنی فارسی کلمه attachedly
:
به شکلی که به چیزی متصل باشد.