معنی فارسی attacheship

B1

وضعیت یا شرایط اتصال به یک چیز یا نهاد.

The condition or state of being attached.

example
معنی(example):

اتصال او به سازمان غیرقابل‌جایگزینی بود.

مثال:

His attacheship to the organization was invaluable.

معنی(example):

اتصال این مدارک برای سوابق ما حیاتی است.

مثال:

The attacheship of these documents is crucial for our records.

معنی فارسی کلمه attacheship

: معنی attacheship به فارسی

وضعیت یا شرایط اتصال به یک چیز یا نهاد.