معنی فارسی atumble

B1

افتادن یا افتادن به طور نامنظم.

To fall or tumble in a disorderly manner.

example
معنی(example):

کتاب‌ها شروع به آتامبل از قفسه کردند.

مثال:

The books began to atumble from the shelf.

معنی(example):

او شاهد آتامبل شدن کاغذها از میز خود بود.

مثال:

She watched the papers atumble from her desk.

معنی فارسی کلمه atumble

: معنی atumble به فارسی

افتادن یا افتادن به طور نامنظم.