معنی فارسی auntish
B1رفتار یا ویژگیهایی که به یک عمه نسبت داده میشود، معمولاً دوستداشتنی و خاکی.
Having qualities characteristic of an aunt, often warm and nurturing.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
رفتار عمهوار او باعث شد همه احساس راحتی کنند.
مثال:
Her auntish behavior made everyone feel at ease.
معنی(example):
او یک طرز صحبت عمهوار دارد که دلگرم کننده است.
مثال:
He has an auntish way of speaking that is comforting.
معنی فارسی کلمه auntish
:
رفتار یا ویژگیهایی که به یک عمه نسبت داده میشود، معمولاً دوستداشتنی و خاکی.