معنی فارسی autobiographic
B2خودزندگینامهای، مربوط به نوشته یا داستانی که درباره زندگی نویسنده است
Relating to an account of a person's life written by that person.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کتاب خودزندگینامهای او داستان سالهای اولیهاش را روایت میکند.
مثال:
Her autobiographic book tells the story of her early years.
معنی(example):
ماهیت خودزندگینامهای فیلم آن را بسیار قابل ارتباط میسازد.
مثال:
The autobiographic nature of the film makes it very relatable.
معنی فارسی کلمه autobiographic
:
خودزندگینامهای، مربوط به نوشته یا داستانی که درباره زندگی نویسنده است