معنی فارسی averagely
B1بهطور متوسط، به معنای عملکرد یا وضعیتی که نه خوب است و نه بد، بلکه در سطح معمولی قرار دارد.
In a manner that is average; neither good nor bad.
- ADVERB
example
معنی(example):
او بهطور متوسط در مسابقه عمل کرد.
مثال:
She performed averagely in the competition.
معنی(example):
هوای امروز بهطور متوسط برای پاییز گرم است.
مثال:
The weather today is averagely warm for autumn.
معنی فارسی کلمه averagely
:
بهطور متوسط، به معنای عملکرد یا وضعیتی که نه خوب است و نه بد، بلکه در سطح معمولی قرار دارد.