معنی فارسی awatch

B1

تماشا کردن، به معنی نگاه کردن به یک رویداد یا یک عمل.

To look at something attentively over a period of time.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند که برنامه را در تلویزیون تماشا کنند.

مثال:

They decided to awatch the event on TV.

معنی(example):

ما جمع شدیم تا غروب خورشید را با هم تماشا کنیم.

مثال:

We gathered to awatch the sunset together.

معنی فارسی کلمه awatch

: معنی awatch به فارسی

تماشا کردن، به معنی نگاه کردن به یک رویداد یا یک عمل.