معنی فارسی awkly

B1

به معنای رفتاری غیرطبیعی یا ناراحت‌کننده.

In a clumsy or uncomfortable manner.

example
معنی(example):

او در هنگام رقص به طرز عجیبی حرکت کرد.

مثال:

He moved awkly during the dance.

معنی(example):

رفتار عجیبی او باعث ناراحتی همه شد.

مثال:

Her awkly behavior made everyone uncomfortable.

معنی فارسی کلمه awkly

: معنی awkly به فارسی

به معنای رفتاری غیرطبیعی یا ناراحت‌کننده.