معنی فارسی babblingly

B1

به طرز بی‌معنی و غیرمنظم صحبت کردن یا بیان کردن.

In a manner that is confusing or nonsensical, often with excessive chatter.

example
معنی(example):

کودک به طرز چرند و وارانه‌ای صحبت کرد و سعی داشت هیجانش را بیان کند.

مثال:

The child spoke babblingly, trying to express his excitement.

معنی(example):

او داستان را به طرز چرند و وارانه‌ای توضیح داد و فهمیدنش سخت بود.

مثال:

She explained the story babblingly, making it hard to understand.

معنی فارسی کلمه babblingly

: معنی babblingly به فارسی

به طرز بی‌معنی و غیرمنظم صحبت کردن یا بیان کردن.