معنی فارسی bad boy
B1عبارت رایج برای توصیف پسری که قوانین را نقض می‌کند و رفتارهای ناپسند دارد.
A rebellious young man who often engages in mischief.
- noun
noun
معنی(noun):
A man whose rebellious nature makes him dangerous and/or attractive.
معنی(noun):
A male criminal.
معنی(noun):
An undesirable or difficult task.
مثال:
Let's get this bad boy done!
معنی(noun):
A powerful or impressive product or item.
example
معنی(example):
پسر بد مدرسه به خاطر ایجاد مشکل معروف بود.
مثال:
The bad boy of the school was known for his troublemaking.
معنی(example):
او به تصویر پسر بد علاقه دارد اما رفتار خوب را ارزشمند می‌داند.
مثال:
She likes the bad boy image but values good behavior.
معنی فارسی کلمه bad boy
:
عبارت رایج برای توصیف پسری که قوانین را نقض می‌کند و رفتارهای ناپسند دارد.
