معنی فارسی balimbing

B1

نوعی گیاه یا میوه که در بعضی مناطق به آن اشاره می‌شود.

A type of plant or fruit referred to in certain regions.

example
معنی(example):

بالیمبینگ اغلب در داروهای سنتی استفاده می‌شود.

مثال:

Balimbing is often used in traditional medicine.

معنی(example):

او بالیمبینگ را از باغ چید.

مثال:

He picked balimbing from the garden.

معنی فارسی کلمه balimbing

: معنی balimbing به فارسی

نوعی گیاه یا میوه که در بعضی مناطق به آن اشاره می‌شود.