معنی فارسی balky
B2شخص یا حیوانی که به طور عمدی از همکاری امتناع میکند یا غیرقابل کنترل است.
Refusing to proceed or refusing to act as instructed.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Refusing to proceed or cooperate.
مثال:
a balky horse
example
معنی(example):
اسب لجباز از جلو رفتن امتناع کرد.
مثال:
The balky horse refused to move forward.
معنی(example):
رفتار لجباز او کار را برای اتمام پروژه به موقع دشوار کرد.
مثال:
Her balky attitude made it difficult to complete the project on time.
معنی فارسی کلمه balky
:
شخص یا حیوانی که به طور عمدی از همکاری امتناع میکند یا غیرقابل کنترل است.