معنی فارسی ballkid
A1کودکانی که در رویدادهای ورزشی کمک به بازیکنان میکنند و توپها را مدیریت مینمایند.
A child who assists with ball retrieval and management during sports games.
- NOUN
example
معنی(example):
هر کودک توپی روزی آرزو میکند که بازیکن حرفهای شود.
مثال:
Every ballkid dreams of being a professional player one day.
معنی(example):
کودک توپ به خاطر سرعت و دقتش مورد ستایش قرار گرفت.
مثال:
The ballkid was praised for his speed and accuracy.
معنی فارسی کلمه ballkid
:
کودکانی که در رویدادهای ورزشی کمک به بازیکنان میکنند و توپها را مدیریت مینمایند.