معنی فارسی barefacedly

B2

به شدت و بدون هیچ نوع شرم یا ملاحظه. به معنای واضح و مستقیم بودن در عمل یا گفتار.

In a shameless or impudent manner; openly and audaciously.

example
معنی(example):

او بدون هیچ شرمی به طور عریان دروغ گفت.

مثال:

She lied barefacedly without any shame.

معنی(example):

او به‌طور عریانی درخواست پول بیشتری کرد.

مثال:

He barefacedly asked for more money.

معنی فارسی کلمه barefacedly

: معنی barefacedly به فارسی

به شدت و بدون هیچ نوع شرم یا ملاحظه. به معنای واضح و مستقیم بودن در عمل یا گفتار.