معنی فارسی barkbound
B1وابستگی به یک مکان یا شخص به دلیل صدا یا ویژگیهای دیگری که آن را میسازد.
Bound or drawn to something by barking or similar force.
- OTHER
example
معنی(example):
سگ به سمت صاحبش وابسته به ز barking بود.
مثال:
The dog was barkbound to its owner's side.
معنی(example):
احساس وابستگی به ب barking، کوهنورد تصمیم گرفت نزدیک به اردوگاه بماند.
مثال:
Feeling barkbound, the hiker decided to stay close to the campground.
معنی فارسی کلمه barkbound
:
وابستگی به یک مکان یا شخص به دلیل صدا یا ویژگیهای دیگری که آن را میسازد.