معنی فارسی barkle
B1عمل پارس کردن به صورت سرگرمکننده و غیررسمی، مانند کودکان.
To bark playfully or in a fun manner, often imitating dogs.
- VERB
example
معنی(example):
کودکان خندیدند و مانند پاگوسهای بازیگوش پارس کردند.
مثال:
The children laughed and barkled like playful puppies.
معنی(example):
میتوانستیم از دور صدای پارس آنها را بشنویم.
مثال:
We could hear them barkle from a distance.
معنی فارسی کلمه barkle
:
عمل پارس کردن به صورت سرگرمکننده و غیررسمی، مانند کودکان.