معنی فارسی barricadoing

B1

عملی که در آن یک ناحیه با موانع یا دیوارها مسدود می‌شود.

The act of blocking off an area with barriers or walls.

example
معنی(example):

بلییکاد کردن ورودی ضروری بود تا از نفوذی‌ها جلوگیری شود.

مثال:

Barricadoing the entrance was necessary to keep out intruders.

معنی(example):

تیم ساعت‌ها را صرف بارییکادو کردن تأسیسات برای محافظت کرد.

مثال:

The team spent hours barricadoing the facility for protection.

معنی فارسی کلمه barricadoing

: معنی barricadoing به فارسی

عملی که در آن یک ناحیه با موانع یا دیوارها مسدود می‌شود.