معنی فارسی bassetting
B1عمل تفریحی یا فعالیتی که به نام باسکت شناخته میشود.
Engaging in a leisure activity known as 'bassetting'.
- VERB
example
معنی(example):
او از باسکت کردن در طول تعطیلات آخر هفته لذت میبرد.
مثال:
She enjoys bassetting during the weekends.
معنی(example):
باسکت کردن میتواند روشی سرگرمکننده برای استراحت باشد.
مثال:
Bassetting can be a fun way to relax.
معنی فارسی کلمه bassetting
:
عمل تفریحی یا فعالیتی که به نام باسکت شناخته میشود.