معنی فارسی bastinadoed

B2

به معنای ضربه زدن به پاها به عنوان یک نوع مجازات.

The act of being punished by bastinado.

verb
معنی(verb):

To punish a person by beating the bare soles of the feet, using a stick or truncheon.

example
معنی(example):

او به خاطر نافرمانی‌اش باستیناد شده بود.

مثال:

He was bastinadoed for his disobedience.

معنی(example):

متون باستانی توصیف می‌کنند که چگونه خطاکاران اغلب باستیناد می‌شدند.

مثال:

The ancient texts describe how wrongdoers were often bastinadoed.

معنی فارسی کلمه bastinadoed

: معنی bastinadoed به فارسی

به معنای ضربه زدن به پاها به عنوان یک نوع مجازات.