معنی فارسی batteried
B1باتری شدن، فرآیند پر کردن یا تأمین سوخت یک دستگاه الکترونیکی با استفاده از باتری.
The process of charging or supplying power to an electronic device using a battery.
- VERB
example
معنی(example):
تلفن قدیمی باتری شده و نمیتوانست شارژ نگه دارد.
مثال:
The old phone was batteryied and couldn't hold a charge.
معنی(example):
مطمئن شوید که دستگاه شما قبل از سفر کاملاً باتری شده است.
مثال:
Make sure your device is fully batteryied before the trip.
معنی فارسی کلمه batteried
:
باتری شدن، فرآیند پر کردن یا تأمین سوخت یک دستگاه الکترونیکی با استفاده از باتری.